گروه شوک: با این همه، لوپز 14 سال پیش از زندان آزاد شد و باز هم تصمیم گرفت تا پایان عمر از کشتن بچههای بیگناه دست نکشد. این قاتل خونخوار به خاطر جنایتهای هولناکی که در کمتر از یک دهه مرتکب شد، به «هیولای رشته کوههای آند» معروف است.
لوپز 63 سال پیش در تولیمای کلمبیا به دنیا آمد؛ درست زمانی که این کشور در چنگال آشوبهای سیاسی گرفتار آمده بود و سایه شوم جرم و جنایت بر سر شهرهای مختلف آن افکنده شده بود. وی بچه هفتم در میان 13 فرزند خانوادهای فقیر بود. مادر لوپز که به هیچ وجه از سلامت اخلاقی برخوردار نبود، ضمن رفتارهای وحشیانه و شنیع با فرزند خود، عاقبت وی را در سن 8 سالگی برای همیشه از خانه بیرون انداخت و آواره خیابانهای وحشی کلمبیا کرد.
لوپز که پس از طرد شدن از خانه، در کوچه و خیابانهای کلمبیا سرگردان بود، به گدایی روی آورد. مدت زیادی نگذشت که مردی ناشناس نسبت به وضع اسفباری که لوپز کوچک گرفتار آن بود، با وی ابراز همدردی کرد و به او قول داد که سرپناهی امن و غذایی کافی در اختیارش خواهد گذاشت. لوپز که آواره، ناامید و گرسنه بود بیدرنگ پیشنهاد مرد غریبه را پذیرفت. اما به جای رفتن به خانه امن و خیالی خود، مرد غریبه وی را به خانهای متروک کشاند و بارها و بارها لوپز را مورد تعرض و آزار و اذیت قرار داد. لوپز سرخورده و تحقیرشده به خیابانها بازگشت. خشمگنانه با خود عهد بست که مشابه این بلا را به سر هر دختر معصوم و کوچکی که سر راهش قرار گرفت بیاورد.
وی در سن 18 سالگی، هنگام سرقت خودرو به دام پلیس افتاد و برای نخستین بار در زندگیاش از زندان خیابانهای شهر راهی زندان واقعی شد. پس از گذشت چند روز، 4 نفر از اعضای تبهکار یک باند لوپز را بار دیگر در زندان مورد اذیت و آزار و تعرض قرار دادند. اتفاق شومی که منجر به شعلهورتر شدن آتش کینه و خشم در دل لوپز شد و خاطرات شوم کودکیاش را به یادش آورد.
سرانجام لوپز، انتقام بلایی را که در زندان به سرش آمده بود با ارتکاب قتل به انجام رساند. لوپز 3 نفر از آن 4 نفری را که وی را مورد آزار و اذیت قرار داده بودند، کشت و به دو سال دیگر زندان محکوم شد. مقامات قضایی تشخیص دادند که وی برای دفاع از خود مرتکب آدمکشی شده و در نتیجه مجازات سنگینی برایش در نظر نگرفتند. از همین جا بود که یک هیولای خونخوار در درون لوپز جوان جان گرفت.